جدول جو
جدول جو

معنی دست یازان - جستجوی لغت در جدول جو

دست یازان
(دَ)
صفت بیان حالت از دست یازیدن. رجوع به دست یازیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست یازیدن
تصویر دست یازیدن
دست دراز کردن به سوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
کنایه از بر کسی یا چیزی مسلط شدن، چیره شدن، پیروز گردیدن، برای مثال کنون دشمن بدگهر دست یافت / سر دست مردیّ و جهدم بتافت (سعدی۱ - ۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
(دی دَ)
کنایه از ظفر یافتن و مستولی گردیدن و به مراد رسیدن و غالب شدن باشد. (برهان). غالب شدن. (غیاث). ظفر یافتن و غالب شدن. (انجمن آرا) (آنندراج). مستولی شدن. سلطه. چیره شدن. فائزشدن. فوز یافتن. توفیق. ملک. موفق شدن. تمهﱡد. قادر شدن. کامیاب شدن. فائق شدن. قدرت یافتن. غلبه کردن. غالب شدن. احتواء. (دهار). استحواذ. (المصادر زوزنی) (دهار). استمکان. (تاج المصادر بیهقی). استواء. (دهار). استیلاء. (المصادر زوزنی). تسلط. (المصادر زوزنی). تمکن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). توفق. (از منتهی الارب). ظفر. (تاریخ بیهقی). ظهور. (ترجمان القرآن جرجانی) (دهار). هرد. (منتهی الارب) :
بیابد بر آن پیر کاوس دست
شود کام و آرام ما جمله پست.
فردوسی.
بدانست هرمزکه او دست چون
بیابد کند شاه را سرنگون.
فردوسی.
به ایران همی هر کسی دست یافت
بشاهنشهی نیز گردن فراخت.
فردوسی.
گر امشب بر ایشان نیابیم دست
به پستی ابر خاک باید نشست.
فردوسی.
به نیروی یزدان بیابیم دست
بدان بدکنش مردم بت پرست.
فردوسی.
شوم پیش آن پیل آشفته مست
گرایدونکه یابم بر آن پیل دست.
فردوسی.
مگر دست یابید در دشت کین
بدین دو سرافراز ایران زمین.
فردوسی.
نیابی بچون و چرا نیز راه
نه کهتر بر این دست یابد نه شاه.
فردوسی.
نبرد کرده و اندر نبرد یافته دست
دلیر گشته و اندر دلیری استمگر.
فرخی.
ابلیس گفت بر ایشان چگونه دست یابید. (تاریخ سیستان). مردمان بزرگ نام بدان گرفتند که چون بر دشمن دست می یافتند نیکویی می کردند. (تاریخ بیهقی ص 59). خواجه [احمد حسن] بر وی [بوبکر حصیری] دست یافت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 156). آن کس که خشم بر وی دست یابد... به منزلت شیر است. (تاریخ بیهقی). کسانی که دست بر رگ وی [محمد] نهاده بودند و دست یافته نخواستند که کار ملک به دست مستحق افتد. (تاریخ بیهقی ص 74) .اریارق بدگمان شده است و با غازی بنهاده که شری بپای کنند و اگر دستی نیابند بروند. (تاریخ بیهقی ص 222). سستی بر اصالت رائی بدان بزرگی که او را بوده دست یافت. (تاریخ بیهقی). اگر شما فوجی بی بصیرت پیش رویدطوسیان دست یابند. (تاریخ بیهقی ص 435). شیطان بر ایشان دست و ظفر یافت و آن قوم را از راه بیرون برد. (قصص الانبیاء ص 131).
بشکیب ازیراک همی دست نیابد
بر آرزوی خویش مگر مرد شکیبا.
ناصرخسرو.
من بر توهمی هرچه کنم دست نیابم
ای رشک قمر دست که یابد به قمر بر.
مسعودسعد.
گفت ای شهریار این همه فضل خداوند است و الا با ایشان هیچ آدم برنیاید و هیچکس بر ایشان دست نیافتند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). هیچ بهتر از آن نیست که اگر خدای مرا قوت دهد و بر او دست یابم او را بکشم تا بازرهم از این درد سر و اگر او دست یابد بکشد تا بازرهم. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). با دشمن غالب... جز بمکر دست نتوان یافت. (کلیله و دمنه). بمکر با او چگونه دست توانی یافت. (کلیله و دمنه).
مرگ ز بأس تو کرد آنچه بچشمم ستم
درشد و چون دست یافت پای برادرشکست.
انوری.
بنگر که چو دست یافت یوسف
چه لطف کند برادران را.
خاقانی.
گر به مستی دست یابی بر فلک
زو قصاص جان خاقانی بخواه.
خاقانی.
وگر در عشق بر تو دست یابد
ترا هم غافل و هم مست یابد.
نظامی.
که شیرین را چگونه مست یابد
بر آن تنگ شکر چون دست یابد.
نظامی.
چو دزدی کوبگوهر دست یابد
پس آنگه پاسبان را مست یابد.
نظامی.
ای مانده زیر سنگ وقار تو دست کوه
وی یافته شکوه تو بر نه حصار دست.
کمال اسماعیل.
شاد شد جانش که بر شیران نر
یافت آسان نصرت و دست و ظفر.
مولوی.
چو برولایت دل دست یافت لشکر عشق
بدست باش که هر بامداد یغمائیست.
سعدی.
سخن تا نگوئی بر او دست هست
چو گفته شود یابد او بر تو دست.
سعدی.
فلک دست قوت بر او یافته
سر دست مردیش برتافته.
سعدی.
بداندیش بر خرده چون دست یافت
درون بزرگان به آتش بتافت.
سعدی.
کنون دشمن بدگهر دست یافت
سر دست مردی و جهدم بتافت.
سعدی.
وگر سر بخدمت نهد بر درت
اگر دست یابد ببرد سرت.
سعدی.
یکی زین چو بر دیگری یافت دست
ترازوی عدل طبیعت شکست.
سعدی.
عاشق چو بر مشاهدۀ دوست دست یافت
در هرچه بعد ازو نگرد اژدهای اوست.
سعدی.
سر پنجۀ ناتوان برمپیچ
که گردست یابد برآئی به هیچ.
سعدی.
مرا دقیقه ای از علم کشتی مانده بود... امروز بدان دقیقه بر من دست یافت. (گلستان سعدی) .چون دست یابی آن کن که اگر برگردد تحمل آن توانی کرد. (مجالس سعدی ص 23). بر آن ولایت دست ولایت یافت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 82).
نه زمین بر تو راه داند بست
نه فلک نیز بر تو یابد دست.
اوحدی.
متمکن شدند و دست یافتند و روی با ناحیت تیمره و انار نهادند. (تاریخ قم ص 48).
بزور فکر برین طرز دست یافته ام
صدف زآبلۀ دست یافت در ثمین.
صائب.
درزه، دست یافتن برمتاع دنیا و لذت آن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
صفت بیان حالت از دست خاییدن. در حال دست گزیدن بعلامت پشیمانی. و رجوع به دست خاییدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ کَ دَ)
یازیدن. دست دراز کردن. دست درازی کردن:
بزور کیانی بیازید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست.
فردوسی.
استکفاف، دست بسوی کسی یازیدن از بهر گریه. (دهار). رجوع به یازیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عمل دست یازیدن. دست درازی. رجوع به دست یازیدن شود.
- دست یازی کردن، دست درازی کردن:
برآن مه ترکتازی کرد نتوان
که بر مه دست یازی کرد نتوان.
نظامی
کس از بیم شه ترکتازی نکرد
بدان لعبتان دست یازی نکرد.
نظامی.
چو دستی که بر ما درازی کنی
به تاج کیان دست یازی کنی.
نظامی.
چو نام توام جان نوازی کند
به من دیو کی دست یازی کند.
نظامی.
بر رهش عشق ترکتازی کرد
فتنه با عقل دست یازی کرد.
نظامی.
، حرص. طمع. و رجوع به یازی در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست گزان
تصویر دست گزان
در حال گزیدن دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست یازی
تصویر دست یازی
دست درازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
ظفر یافتن غلبه کردن، مسلط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست یازیدن
تصویر دست یازیدن
دست دراز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
((~. تَ))
چیره شدن، رسیدن، پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
نائل شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
يصل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
Achieve, Attain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
réaliser, atteindre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
이루다 , 달성하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
حاصل کرنا , حاصل کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
অর্জন করা , অর্জন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
kufanikiwa, kufikia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
başarmak, ulaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
להשיג , להשיג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
達成する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
достичь , достигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
प्राप्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
mencapai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
บรรลุ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
lograr, alcanzar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
raggiungere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
alcançar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
实现 , 达到
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
osiągnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
досягти , досягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
erreichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دست یافتن
تصویر دست یافتن
bereiken
دیکشنری فارسی به هلندی